درخت در قرآن (قسمت اول)

پدیدآورمحتشم مؤمنی

نشریهخبرگزاری فارس

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیتحدّى

share 1879 بازدید
درخت در قرآن (قسمت اول)

محتشم مؤمني

خداوند عزيز، براي شناساندنِ ذات مقدس خود به آدميان و نيز هدايت آنها به مسير سعادت و كمال، كتابهايي را بر سفيرانِ راستين خود نازل فرمود كه آخرين آنها قرآنِ شريف است. او اين كتابِ عظيم را بهار معرفت و حكمت قرار داد تا انسانها با غوطه خوردن در ژرفاي بي‏كرانش گوهرهاي حكمت و دانش را فراچنگ خويش آورند و با عمل به آن حياتِ مادي، معنوي، فردي و اجتماعي خود را سر و سامان دهند و به نيك‏بختي برسند.
اما آن عظيم بي‏همتا، به نزولِ كتبِ آسماني بسنده نفرمود، بلكه كتابي را نيز با نيرويِ لايزالي خويش در عرصه آفرينش و در قالب طبيعتِ زيبا و دل‏انگيز به زيور خلقت آراست كه هر گوشه‏اش رازهاي بي‏شماري از قدرت و توانايي او را در خود نهفته دارد، و از كوچك‏ترين عنصر هستي، يعني اتم، تا عظيم‏ترين آنها، يعني كُرات و سيارات و كهكشانها، آياتِ اين كتابِ شگفت‏انگيز است كه با تأمل و تدبر و انديشه در آنها مي‏توان به وجود آفريننده توانايشان پي برد:«اِنَّ في خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرْض وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لاياتٍ لاُِولِي الاَلباب»(1)
آري، جهان آفرينش و طبيعت، خود كتابي است كه از قالبِ حروف و كلمات و جملات بيرون آمده و به صورت ماه و خورشيد، كوه و جنگل، دريا و خشكي، حيوان و انسان، گياه و جماد و ... تجسم يافته است.
اگر در قرآن كريم سوره قمر، شمس، ليل، فجر، نجم، رعد، بقره، نحل، نمل، فيل، عنكبوت و نظاير آنها به صورت حروف، كلمات و آيات آمده، در كتابِ طبيعت، اين سوره‏ها به گونه‏اي ديگر و با شكل و شمايلي بديع نمايان است و بدين ترتيب اگر بگوييم كه اين دو كتاب مكمل يكديگر و يكي متمم ديگري است، سخني به گزاف نگفته‏ايم.
در اين مقاله برآنيم كه يكي از سوره‏هاي كتابِ طبيعت را از منظرِ قرآن كريم بررسي نماييم. اين سوره، همانا «درخت» است؛ آيتِ بي‏بديلِ خداشناسي و اين نشانه بي‏نظير قدرتِ پروردگار؛ سوره‏اي سرشار از آياتِ توحيد و يكتاپرستي كه در كتابِ طبيعت به صورتهايِ مختلف و اشكال متفاوت ديده مي‏شود، و همان گونه كه هر يك از سوره‏هاي قرآن كريم، فارغ از كوتاهي و بلنديِ آيات و نيز تعداد آنها، نشانه‏اي بر علم و حكمتِ بي‏انتهاي خداوندي است، هر يك از درختان نيز آيتي بر قدرت و توانايي آن ذاتِ مقدس است.
اما قبل از پرداختن به موضوع، لازم است كه درباره واژه «درخت» در قرآن سخن بگوييم. در اين كتابِ آسماني در اغلب موارد از درخت با واژه «شَجَر» ياد شده است. «شَجَر» را واژه‏شناسان اين گونه تعريف نموده‏اند: «هر روئيدني كه تنه دارد»(2) و آنچه تنه ندارد را «نجم، عشب و حشيش»(3) مي‏نامند.
ناگفته نماند كه در قرآنِ شريف اين لفظ به معنايِ «مشاجره و تنازع» نيز به كار رفته است (در سوره مباركه نساء آيه 65: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ ...») كه اين معنا نيز به معناي درخت نزديك است و با آن مناسبت دارد؛ چرا كه «منازعه را از آن جهت تشاجر (مشاجره) گويند كه سخنِ دو خصم يا خصوم مثل برگ و شاخه درخت به هم مختلط مي‏شوند.»(4)
غير از شجر، كه اشكالِ گوناگونِ آن ـ مفرد و جمع و ... ـ مجموعاً 27 مرتبه در آياتِ قرآن به كار رفته است، كلمات و عبارات ديگري نيز درباره درخت به كار رفته كه هر يك بيان كننده يكي از صفات و ويژگي‏هايِ آن مي‏باشند و ما در اين نوشتار بدانها اشاراتي خواهيم داشت.
با اين آشنايي اجمالي، به سراغ موضوع بحث رفته، مي‏گوييم با دقت در آياتي كه در آنها به نوعي از درخت ياد شده و جمع‏بندي آنها، در مي‏يابيم كه از درخت تحتِ يكي از عناوينِ نُه گانه زير ياد شده است:
جهان آفرينش و طبيعت، خود كتابي است كه از قالب حروف و كلمات و جملات بيرون آمده و به صورت ماه و خورشيد، كوه و جنگل، دريا و خشكي، حيوان و انسان، گياه و جماد و ... تجسم يافته است.
1ـ درخت و تسبيحِ خداوند؛ 2ـ درخت و سجده در برابرِ خداوند؛ 3ـ درخت نشانه‏اي بر قدرت خداوند؛ 4ـ استفاده از درخت براي تمثيل؛ 5ـ نقش درخت در زندگيِ انبيا؛ 6ـ درختانِ بهشتي؛ 7ـ درختانِ جهنم؛ 8ـ درختانِ دنيوي؛ 9ـ نقش درخت در زندگي انسانها و حيوانات، كه به ترتيب به توضيح و تشريح هر يك از اين موارد خواهيم پرداخت.

1ـ درخت و تسبيح خداوند

براساسِ آموزه‏هاي قرآن كريم، هر چه در عالم آفرينش، لباسِ هستي پوشيده و «هست» گرديده با زبانِ حال و قال به تسبيح و تقديسِ خداوند متعال مشغول‏اند.
هر كس به زباني صفتِ حمدِ تو گويد بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه
ما آدميان به دليل محصور بودن در حصار ماديات و سرگرم شدن به تأمين حوائج مادي خويش ـ كه گاه با گناه و نافرمانيِ خداوند نيز همراه مي‏شود ـ از درك اين ذكرِ پيوسته آفريده‏هاي خداوند ناتوانيم:
«وَ اِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ»(5)
«و هيچ چيز نيست مگر اينكه با تسبيح به ستايش او مشغول است وليكن شما تسبيح آنها را درك نمي‏كنيد.»
با عنايت به آيه فوق و دهها نظير آن، در مي‏يابيم كه «درخت» نيز كه جزئي از عالَمِ مخلوقات است، هماهنگ با سايرِ اجزاي هستي، صبح و شام به تسبيح، تحميد و تهليلِ آفريننده توانايِ خويش مي‏پردازد.
اين تسبيح چگونه صورت مي‏گيرد؟ آيا اين تسبيح به زبان قال است يا به زبانِ حال؟
علامه طباطبايي ـ قدس سره ـ در جلد 13 الميزان، در تفسير اين آيه شريف بحثِ مفصلي را در پاسخ به اين پرسش مطرح فرموده كه ما به منظور رعايتِ اختصار تنها به ذكر جملاتي از آن، بسنده نموده، خوانندگانِ ارجمند را به خواندن كامل آن، دعوت مي‏كنيم.
علامه طباطبايي ـ قدس سره ـ مي‏نويسد:
«... حق اين است كه تسبيح تماميِ موجودات تسبيح حقيقي و قالي است؛ چيزي كه هست قالي بودن لازم نيست حتماً به الفاظ شنيدني و قراردادي بوده باشد. پس اينكه فرمود: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الاَْرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ»(6) تسبيح حقيقي را كه عبارت است از تكلم براي هر وجودي اثبات مي‏كند. آري هر موجودي با وجودش و آنچه مربوط به وجودش مي‏باشد و با ارتباطي كه با ساير موجودات دارد، خداي را تسبيح مي‏كند و بيانش اين است كه پروردگار من منزه‏تر از اين است كه بتوان مانند مشركين نسبت شريك و يا نقص به او داد؛ و اينكه فرمود: «وَ اِنْ مِنْ شَي‏ءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»، مقصود اين است كه بفهماند تسبيح براي خدا اختصاص به طايفه و يا نوعِ معيني از موجودات ندارد، بلكه تمامي موجودات او را تسبيح مي‏گويند ... .»
نتيجه آنكه تمامي هستي ـ و از جمله درخت ـ پيوسته به تسبيح خداوند مشغول‏اند و اين تسبيح به زبانِ قال و به تعبير بهتر با كلام صورت مي‏گيرد.
ناگفته نماند كه هر چند دركِ اين تسبيح موجودات براي آدميان امكان‏پذير نيست، در اين ميان، عده‏اي قليل نيز يافت مي‏شوند كه به دليلِ مجاهدتِ مدام با نفسِ سركش و رسيدن به مراتبِ قُربِ الهي و اوج قله‏هاي عرفان و معنويت، جسم و جان آنها شنوايِ اسرارِ مگويِ جهانِ هستي شده، صداي تسبيح همه موجودات را مي‏شنوند. مولوي مي‏گويد:
نُطقِ آب و نُطقِ خاك و نطق گِل هست محسوس حواسِ اهل دل
ما آشناي اين پرده پر رمز و راز نيستيم و نامحرميم، از آن رو از آن اسرار نيز بي‏خبريم:
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي گوشِ نامحرم نباشد جايِ پيغامِ سروش(7)

2ـ درخت و سجده در برابر خداوند

در آيه 18 از سوره حج مي‏خوانيم:
«اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ مَنْ فِي الاَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوابُّ وَ كَثيرٌ مِنَ النّاسِ و ...»
«آيا نمي‏بيني كه سجده مي‏كنند براي خداوند هر كس در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درخت و جنبندگان و عدّه بي‏شماري از مردم و ... .»
و نيز در آيه 6 از سوره مباركه الرحمان مي‏خوانيم:
«وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدان»
«و ستاره و درخت در حال سجده‏اند.»
در اين دو آيه شريف، سخن از سجده موجودات در برابر ذات مقدس پروردگار به ميان آمده و در كنار آنها از «درخت» نيز به عنوان يكي از اين ساجدان ياد شده است. اما مقصود از اين سجده چيست و چگونه صورت مي‏گيرد؟
براي پاسخ‏گويي به اين پرسش، ضروري است نخست به معنايِ «سجده» پي ببريم. در معناي اين واژه گفته شده:
«سجده در لغت به معني تذلل، خضوع و اظهار فروتني است، راغب گويد: السُّجُودُ أَصْلُهُ التَّطامُنُ وَ التَّذَلُّلُ، و طبرسي فرموده: سجود در لغت خضوع و تذلل است.»(8)
همچنين بايد دانست كه سجده بر دو قسم است: تشريعي و تكويني. سجده تشريعي همان فعلي است كه به صورت امري واجب در اغلبِ نمازها انجام مي‏پذيرد؛ يعني گذاردنِ پيشاني و كفِ دو دست و سر دو زانو و نوكِ انگشتان بزرگ پا بر خاك. سجده تكويني همان است كه از معناي اين كلمه دريافت مي‏شود و ما پيش‏تر بدان اشاره كرديم. سجده تكويني به معناي تذلل و خضوع و اظهار فروتني است.
«حال با توجه به معناي اين واژه و اقسام آن، مي‏گوييم در آيه مذكور چون خداوند بحث سجده را به غير عقلا از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها [و درختان[ نسبت داده، خود دليل بر اين است كه مُرادِ از آن سجده تكويني است، نه سجده تشريعي و تكليفي ... و مي‏فهماند كه معناي كلام اين است كه مخلوقات عِلوي و سِفلي، چه آنها كه عقل دارند و چه آنها كه ندارند، در وجودشان خاضع و متذلل در برابر عزت و كبريايي خدايند، و مُدام با هستي خود به طور تكوين و اضطرار سجده مي‏كنند.»(9)
از آنچه گفتيم در مي‏يابيم كه درخت همچون كُل هستي، مطيع امر خداوند بوده و در برابرِ ذات كبريايي‏اش خاضع و خاشع است و ذره‏اي از قوانين خداوندي حاكم بر عالم آفرينش تخلف نمي‏كند و همچون بنده‏اي سر به راه و مطيع در مسير اوامر الهي حركت مي‏نمايد.

3ـ درخت نشانه‏اي بر قدرتِ خداوند

قبلاً گفتيم كه درختان هر يك به تنهايي آياتي هستند كه قدرت و توانايي خداوند را در منظر چشم هر بيننده‏اي به نمايش مي‏گذارند و هر بخش از اين آفرينش عجيب و زيبايِ خداوند، دفتري عظيم از معرفت خداوند بزرگ مي‏باشد؛ سعدي مي‏گويد:
برگِ درختانِ سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفتري است معرفت كردگار
براساس آموزه‏هاي قرآن كريم، هر چه در عالم آفرينش، لباسِ هستي پوشيده و
«هست» گرديده به تسبيح و تقديس خداوند متعال مشغول‏اند.
ولي بايد توجه داشت كه آن نكته اساسي كه در كارِ خلقت و آفرينش درختان همواره مورد غفلت قرار مي‏گيرد و تنها عده‏اي اندك كه دانايان حقيقي و به قول قرآن «اولوا الالباب»اند بدان وقوف و آگاهي پيدا مي‏كنند، همانا «آفرينش حيات در دلِ بذر و نهالي است كه به مرور ايام از آن درختي تنومند مي‏سازد.»
ما هر گاه به درخت مي‏نگريم، پيش از هر چيز محو جمال ظاهري آن و برگ و شكوفه و ميوه‏اش مي‏شويم و كمتر كسي يافت مي‏شود كه از اين پرده و حجاب ظاهري عبور كرده، به عمق و معنا و حقيقت مطلب پي ببرد.
آري، شگفت‏انگيزتر از «برگِ درختان سبز در نظر هوشيار» همانا آن نيرويي است كه باعثِ سبزي و حيات آن مي‏شود. از اين رو در آيه 60 از سوره نمل، پس از اشاره به آفرينش آسمانها و زمين و نزول باران از آسمان، به رويش بُستانها اشاره شده و آنگاه به اين نكته مهم پرداخته مي‏شود كه انسانها بايد به كيفيت ايجاد حيات در درختان نظر افكنند كه اگر آن نيروي حيات دهنده نبود، بذرهاي به اصطلاح اصلاح شده و بهترين نهال‏ها نيز نمي‏روييد و كسي از محصولشان برخوردار نمي‏شد:
«اَمَّنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ وَ اَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ اَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَاِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ»
آري، در امر رويش و رُشد و نمو درختان، كار ما آدميان «تنها بذر افشاني و آبياري است، اما كسي كه حيات را در دلِ اين بذر آفريده و به نورِ آفتاب و قطراتِ حيات‏بخش باران و ذرات خاك فرمان مي‏دهد كه اين دانه را برويانيد، تنها خداست.»(10)
از همين روست كه خداوند در سوره واقعه آيات 63 و 64 و 72، بار ديگر اين حقيقت را مورد تأكيد قرار داده و پاسخ اين پرسش را كه آفريننده واقعي چه كسي است، از وجدانهاي به خواب رفته منكران توحيد طلب مي‏كند:
«اَفَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ. ءَ اَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ ... ءَاَنْتُمْ اَنْشَاْتُمْ شَجَرَتَها اَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ»
«آيا هيچ درباره آنچه كشت مي‏كنيد انديشيده‏ايد؟ آيا شما آن را مي‏رويانيد، يا ما مي‏رويانيم؟ ... آيا شما درخت آن (آتشي كه افروخته است) را آفريده‏ايد؟ يا ما آفريده‏ايم؟»
در دو آيه اول سخن از زراعت و كشت و كار است، ولي از آن جا كه درخت، و كاشت و نگهداري آن نيز خود جزئي از زراعت به شمار مي‏آيد، مي‏توان گفت درختكاري نيز مورد شمولِ اين آيات و در واقع مصداق روشن آنهاست.
در تفسير نمونه، جلد 23، ذيل اين آيات، بحث زيبايي مطرح شده كه توجه به آن، به دريافت مقصود كمك شاياني مي‏نمايد:
«... [در امر زراعت] كارِ انسان تنها كشت است، اما رويانيدن تنها كارِ خداست و لذا در حديثي از پيغمبر اكرم ـ صلي‏الله عليه وآله وسلم ـ نقل شده كه فرمود: "لا يقولن احدكم زرعت و ليقل حرثت فان الزارع هو اللّه"؛ هيچ يكي از شما نگويد: من زراعت كردم، بلكه بگويد كشت كردم زيرا زارعِ حقيقي خداست. شرح اين دليل چنين است كه انسان كاري را كه در مورد زراعت مي‏كند بي‏شباهت به كار او در مورد تولد فرزند نيست. دانه‏اي را مي‏افشاند و كنار مي‏رود، اين خداوند است كه در درونِ دانه، يك سلول زنده بسيار كوچك آفريده كه وقتي در محيط مساعد قرار گرفت در آغاز از مواد غذايي آماده در خود دانه استفاده مي‏كند، جوانه مي‏زند، و ريشه مي‏دواند، سپس با سرعتِ عجيبي از مواد غذايي زمين كمك مي‏گيرد، و دستگاههاي عظيم و لابراتوارهاي موجود در درون گياه به كار مي‏افتد و غوغايي برپا مي‏كند، ساقه و شاخه و خوشه را مي‏سازد و گاه از يك تخم صدها يا هزاران تخم بر مي‏خيزد ... .»
در هر صورت از آنچه گفته شد اين نتيجه به دست مي‏آيد كه اين تنها برگ و ساقه، شاخه و ريشه، ميوه و شكوفه، و قد و قامت و شكل و شمايل درخت نيست كه به انسان درسِ توحيد و خداشناسي مي‏دهد، بلكه انسانِ انديشمند در ورايِ اين ظواهر، قدرتي عظيم‏تر را مي‏يابد و نيرويي فوق‏العاده را مشاهده مي‏كند كه همه آنها محصولِ آن قدرت و نيرو مي‏باشد. آن قدرت همانا نيروي حياتي است كه خداوند در بذر و نهال و درخت دميده و آن را تبديل به مخلوقي زيبا و شگفت‏انگيز مي‏نمايد.

4ـ استفاده از درخت برايِ تمثيل

خداوند عزيز در آيات متعددي از قرآن كريم، براي تفهيم برخي از حقايق معنوي و ماوراء طبيعي به مخاطبانِ اين كتاب آسماني، از تمثيل بهره جُسته و برخي از اين گونه امور را كه دستِ احساسِ مادي بشر و ادراك آدمي از فهم آنها كوتاه است، به اشياء و مخلوقات مادي تشبيه فرموده كه از جمله آنها مي‏توان به «درخت» اشاره كرد.
ما ضمن بيان مواردي كه در آيات قرآن كريم از درخت به عنوان مُشَبَّهٌ به استفاده شده، درباره هر يك توضيح مختصري نيز بيان مي‏كنيم.

الف ـ تشبيه كلمه طيبه به درخت

در آيات 24 و 25 از سوره ابراهيم چنين مي‏خوانيم:
«اَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ، تُؤتي اُكُلَها كُلَّ حينٍ بِاِذْنِ رَبِّها ...»
«آيا نديدي خدا چگونه مَثَل زده: سخن نيكو مانند درخت پاكيزه‏اي است كه ريشه‏اش (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است و هميشه به اذن پروردگارش ميوه مي‏دهد ... .»
در اين آيه شريف، خداوند، كلمه طيبه را به درختي تنومند و پربرگ و بار تشبيه فرموده كه داراي ريشه‏اي محكم و استوار است و شاخه‏هاي انبوه و فراوانش پهنه آسمان را فرا مي‏گيرد و چون فصلِ باردهي آن فرا مي‏رسد، ميوه‏هاي بسيارش هر بيننده‏اي را به شگفتي وا مي‏دارد.
با نگاه به اين آيه شريف و تدبر در مفاد آن اين پرسش مطرح مي‏شود كه مقصود از كلمه طيبه چيست؟ در پاسخ به اين پرسش، مفسر گرانقدر قرآن، مرحوم علامه طباطبايي چنين نوشته است:
«آنچه كه از دقت در آيات به دست مي‏آيد اين است كه مراد از كلمه "طيبه" كه به درخت طيبه تشبيه شده است و صفاتي چنين و چنان دارد، عبارت است از عقايد حقي كه ريشه‏اش در اعماق قلب و در نهاد بشر جاي دارد؛ زيرا خداي تعالي در خلال همين آيات، به عنوان نتيجه‏گيري از مثلها مي‏فرمايد: «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ في الحيوةِ الدُّنيا وَ فِي الاْخِرَةِ» و مقصود از "قول ثابت" هم، بيان كلمه است، البته نه هر كلمه‏اي كه لفظ باشد، بلكه كلمه از اين جهت كه براساس اعتقاد و عزم راسخ استوار بوده و صاحبش پاي آن مي‏ايستد، و عملاً از آن منحرف نمي‏گردد ... و اين قول و كلمه طيب چيزي است كه خداي تعالي ثبات قدم اهل آن را در دنيا و آخرت مترتب بر آن قول دانسته، و اثر آن مي‏شمرد ... و با اين بيان روشن مي‏گردد كه مراد از آن قول همانا كلمه توحيد، و شهادت از روي حقيقت به يكتايي معبود است. پس قول به وحدانيت خدا، و استقامت بر آن، قول حقي است كه داراي اصلي ثابت است، و به همين جهت از هر تغير و زوال و بطلاني محفوظ مي‏ماند، و آن اصل، خداي ـ عز اسمه ـ و يا زمينه حقايق است. آن اصل داراي شاخه‏هايي است كه بدون هيچ مانع و عايقي از آن ريشه، جوانه مي‏زند و آن شاخه‏ها عبارت است از معارف حقِ فرعي و اخلاق پسنديده و اعمال صالح، كه مؤمن حيات طيبه خود را به وسيله آنها تأمين نموده و عالَم بشريت و انسانيت به وسيله آنها رونق و عمارتِ واقعي خود را مي‏يابد ... .»(11)
نتيجه آنكه كلمه طيّبه، توحيد و اعتقاد به آن است كه همچون درختي سبز و خرم در دل و جان انسانهاي مؤمن رشد مي‏يابد و به حيات مادي و معنوي آنان معنا مي‏بخشد و سعادت دنيوي و اُخرويشان را تأمين و تضمين مي‏نمايد.

ب ـ تشبيه كلمه خبيثه به درخت

به دنبالِ تشبيه كلمه طيبه در آيه 24 سوره مباركه ابراهيم، خداوند عزيز در آيه 26، از درخت به عنوان مُشبَّهٌ بِه استفاده فرموده است:
«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الاَْرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»
«و مثلِ سخن ناپاك همچون درخت ناپاكي است كه از زمين كنده شده و قرار و ثباتي ندارد.»
در اين آيه شريفه سخن از «كلمه خبيثه» و شباهت آن با شجره خبيثه است.
علامه طباطبايي در توضيح اين عبارت مي‏نويسد:
«كلمه خبيثه در مقابل كلمه طيبه است ... و مقصود از كلمه خبيثه شرك به خداست كه به درختي خبيث تشبيه شده، كه از جاي كنده شده باشد، و در نتيجه اصلِ ثابت و قرار و آرام و خلاصه جايِ معيني نداشته و چون خبيث است، جز شر و ضرر اثرِ ديگري به بار نياورد.»(12)
بدين ترتيب درمي‏يابيم كه برخلافِ كلمه طيبه كه سراسر لطف و رحمت و سعادت است و عزت و عافيت به همراه دارد، كلمه خبيثه آكنده از مصائب و مشكلات است و بر معتقد و عمل كننده به آن جز خسرانِ دنيا و آخرت نمي‏افزايد و همچون درختي خبيث كه از هرگونه برگ و باري تُهي است و تنها به كار سوزانيدن و نابود ساختن مي‏آيد، چنين انساني نيز بايد كه با ورود در دوزخ، نقش «وقود» و «هيزم» آن را ايفا كند؛ چرا كه بر شاخه حيات او محصولي از معرفت و طاعت حق به وجود نيامده است و هم از اين روست كه به قول ناصر خسرو:
بسوزند چوبِ درختانِ بي‏بَر سزا خود همين است مَر بي‏بري را
در تفاسير و روايات اسلامي در تعيين نوع درخت طيبه و درخت خبيثه، ديدگاههاي گوناگوني بيان شده است؛ مثلاً درباره درخت طيبه، برخي آن را عبارت از درخت خرما و عده‏اي ديگر درختاني از قبيل انجير، انگور و انار مي‏دانند؛ نيز در تعيين نوع درخت خبيثه، عده‏اي آن را «حَنظله» و گروهي ديگر «سريش»، «سير» و «بوته خار» و امثالهم مي‏دانند.

ج ـ شَجره ملعونه

در آيه 60 از سوره مباركه اسراء خداوند از گروهي از انسانها با عنوان «شَجره ملعونه» ياد مي‏كند. متن آيه چنين است:
«وَ اِذْ قُلْنا لَكَ اِنَّ رَبَّكَ اَحاطَ بِالنّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتي اَرَيْناكَ اِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ اِلاّ طُغياناً كَبيراً»
«و [ياد كن] هنگامي را كه به تو گفتيم: به راستي پروردگارت بر مردم احاطه دارد، و آن رؤيايي را كه به تو نمايانديم، و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براي آزمايش مردم قرار نداديم؛ و ما آنان را بيم مي‏دهيم، ولي جز بر طغيان بيشتر آنها نمي‏افزايد.»
در اين آيه شريف، خداوند عزيز، گروهي از آدميان را به واسطه اعمال ناپسند و نيز خُلق و خوي شيطاني‏شان به درختي تشبيه فرموده و آن درخت را نيز مورد لعنت و نفرين خود قرار داده است. گويي آنها همه از يك ريشه و اصل بوده و همگي شاخ و برگهاي آن درخت‏اند. اما گروه فوق چه كساني هستند و چرا مورد نفرين پروردگار رحيم قرار گرفته‏اند؟
علامه طباطبايي چنين مي‏گويد:
«در قرآن ابليس و يهود و مشركين و منافقين و مردمي ديگر به عناوين ديگر لعنت شده‏اند؛ مثل كساني كه با حالتِ كفر بميرند، و يا آيات خدا را كتمان كنند، و يا خدا و رسول را آزار نمايند و امثال اين عناوين. و در آيه مورد بحث "شجره" به اين لعنتها وصف شده، و شجره همان طور كه به درختهاي ساقه‏دار اطلاق مي‏شود، همچنين به ريشه‏هايي كه از آنها شاخه‏هاي فرعي جوانه مي‏زند اطلاق مي‏گردد، مانند ريشه‏هاي مذهبي و اعتقادي ... و اگر در اين مسئله كمال دقت را به كار ببريم اين معنا برايمان روشن خواهد شد كه شجره ملعونه يكي از همان اقوامِ ملعونه در كلام خدا هستند كه صفات شجره را دارند؛ يعني از يك ريشه منشعب شده و نشو و نما نموده و شاخه‏هايي شده‏اند، و مانند درخت، بقايي يافته و ميوه‏اي داده‏اند، دودماني هستند كه امت اسلام به وسيله آن آزمايش شده و مي‏شوند و چنين صفاتي، جز بر يكي از سه دسته از آنها كه بر شمرديم تطبيق نمي‏كند، يا مشركين، و يا منافقين و يا اهل كتاب.»(13)
مرحوم علامه طباطبايي، پس از آنكه اطلاق عبارت «شجره ملعونه» را بر يكي از سه گروه ذكر شده، مُسلّم مي‏شمرد، به بررسي اوضاع و احوال صدر اسلام پرداخته، صفات هر يك از آنها را در زمان حيات رسول خدا ـ صلي‏الله عليه وآله وسلم ـ بيان مي‏دارد و آنگاه نتيجه مي‏گيرد كه «شجره ملعونه» در آيه مورد بحث، منافقين است:
«... كه در ظاهر مسلمان بودند، و تظاهر به اسلام مي‏كردند، و در ميان مسلمانان يا از راه فاميلي و يا از راه پيروزي عقيده و مسلك، بقا و دوام يافته و در اعصار بعدي هم فتنه مسلمانان شدند.»(14)
و در پايان نيز تصريح مي‏كند كه:
«مراد از رؤيا در اين آيه، خوابي است كه رسول خدا ـ صلي‏الله عليه وآله وسلم ـ درباره بني اميه ديده و شجره ملعونه، شجره اين دودمان است.»(15)

5ـ نقش درخت در زندگيِ انبياي الهي ـ صلوات الله عليهم ـ

از آفريده‏هاي خداوند كه طبق آيات قرآن كريم در زندگي برخي از انبيا نقش مهمي ايفا نموده، «درخت» است!
با مراجعه به قرآن كريم در مي‏يابيم كه در تشريح حوادث زندگي پنج تن از پيامبران الهي به نقش درخت اشاره شده است كه هر يك از اين موارد را به اختصار توضيح مي‏دهيم.

الف) در زندگي آدم ـ عليه‏السلام ـ

بدون ترديد مهم‏ترين ماجرايي كه از ابتداي خلقت انسان، تاكنون، درخت در آن نقش به سزايي داشته، ماجراي زندگي حضرت آدم ـ عليه‏السلام ـ و خروجش از بهشت است. حادثه‏اي كه تا به حال موضوع هزاران كتاب، مقاله و نمايشنامه و فيلم گرديده و راجع به آن صدها هزار بيت شعر سروده شده است و آنچنان در نزد آدميان معروف و مشهور است كه كمتر انساني را مي‏توان يافت كه از آن بي‏اطلاع باشد. شگفت اينكه در قرآن كريم نيز بيشترين موارد استعمال «شجر» در همين داستان است.
در امر رويش و رُشد و نمو درختان، كار ما آدميان «تنها بذرافشاني و آبياري است،
اما كسي كه حيات را در دلِ اين بذر آفريده و به نور آفتاب و قطرات حيات‏بخش باران و ذرات خاك فرمان مي‏دهد كه اين دانه را برويانيد، تنها خداست.»
ماجراي حضرت آدم و نزديك شدن به «شجره ممنوعه»، خوردن ميوه آن و در نتيجه بيرون شدن از بهشت، بسي مشهورتر از آن است كه نياز به بيان داشته باشد. از اين رو تنها متذكر مي‏شويم كه در قرآن كريم در سه سوره و پنج آيه، كلمه «شجره» 6 مرتبه نقل شده كه همگي مربوط به سرگذشت حضرت آدم است:
در سوره مباركه بقره آيه 35، در سوره مباركه اعراف آيات 19، 20 و 22 (در آيه اخير لفظ شجره 2 بار به كار رفته)، و در سوره مباركه طه آيه 120. پس از اشاره به آيات مربوط به قصه آدم و شجره ممنوعه، اين پرسش رخ مي‏نمايد كه «شجره ممنوعه»، كه آدم و حوّا با نزديك شدن به آن و خوردن از ميوه‏اش مستوجب خروج از بهشت شدند، چه درختي بوده است؟
علامه طباطبايي ـ قدس سره ـ در پاسخ به اين پرسش، نوشته است:
«در كتاب عيون اخبار الرضا ـ عليه‏السلام ـ از عبدالسلام هروي روايت شده كه گفت: به حضرت رضا عرضه داشتم: يابن رسول اللّه! از درختي كه آدم و حوا از آن خوردند برايم بگو تا ببينم چه درختي بوده؟ چون مردم درباره آن اختلاف دارند؛ بعضي روايت مي‏كنند كه گندم بوده، بعضي ديگر روايت مي‏كنند كه درخت حَسَد بوده، حضرت فرمود: هر دو درست است. عرضه داشتم: با اينكه دو معناي متفاوت دارد، چطور ممكن است هر دو درست باشد؟
فرمود: اي ابا صلت! يك درخت بهشت مي‏تواند چند نوع باشد؛ مثلاً درخت گندم مي‏تواند انگور هم بدهد؛ چون درخت بهشت مانند درختهاي دنيا نيست، و آدم بعد از آنكه خداي تعالي به او احترام كرد، و ملائكه را واداشت تا براي او سجده كنند، و او را داخل بهشت كرد، در دل با خود گفت: آيا خدا بشري گرامي‏تر از من خلق كرد؟ خداي عز و جل از آنچه در دل او گذشت، خبردار شد، پس او را ندا كرد كه: سرِ خود را بلند كن، و به ساق عرش بنگر تا چه مي‏بيني؟ آدم سر به سوي عرش بلند كرد و به ساقِ عرش نگريست، و در آن ديد كه نوشته: لا اله الاّ اللّه و محمد رسول اللّه و علي بن ابي‏طالب اميرالمؤمنين و همسرش فاطمه سيده زنان عالميان و حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت‏اند.
آدم پرسيد: پروردگارا! اينان چه كساني‏اند؟ خداي ـ عز و جل ـ فرمود: اي آدم! اينان ذريه‏هاي تواند و از تو بهترند، و از همه خلايق من بهترند، و اگر اينها نبودند، من تو را، و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را خلق نمي‏كردم. پس زنهار مبادا به چشم حَسَد بر اينان بنگري كه از جوار من بيرون خواهي شد. پس آدم ـ عليه‏السلام ـ به چشم حسد بر آنان نظر افكند، و آرزوي مقام و منزلت آنان را كرد، و خداوند شيطان را بر او مسلط ساخت، تا سرانجام از آن درخت كه نهي شده بود بخورد، و بر حوا هم مسلطش كرد، او هم به مقام فاطمه به چشم حَسَد نگريست، تا آنكه از آن درخت بخورد، همچنان كه آدم خورد؛ و در نتيجه خداي تعالي هر دو را از بهشت بيرون كرده بر زمين فرستاد، تا در جوار زمين باشند.»(16)
بدين گونه بود كه پدر آدميان «روضه رضوان» را «به دو گندم بفروخت» و به تبعيدگاه زمين آمد؛ چرا كه موعظه حق را به فراموشي سپرد و ما نيز كه از فرزندان اوئيم اگر مواعظ خداوند را وانهيم سرنوشتي جز گرفتار آمدن به خشم و غضب خداوند و محروم ماندن از «روضه رضوان» نخواهيم داشت:
هُشدار كه گر وسوسه عقل كني گوش آدم صفت از روضه رضوان به درآيي(17)

ب) در زندگيِ يونس ـ عليه‏السلام ـ

«يونس فرزند مَتّا، يكي از پيامبران الهي است كه خداوند او را براي هدايت و ارشاد مردم سرزمين نينوا برانگيخت و نام او چهار بار در قرآن كريم مذكور است.»(18) بنا به نقل قرآن و روايات اسلامي، هنگامي كه او مردم نينوا را به سوي يكتاپرستي فراخواند، آنان از پذيرش دعوت او خودداري كردند و چون يونس مشاهده كرد كه سخنان حكيمانه او در دل سنگ قومش فرو نمي‏رود، به ناچار از ميان قوم خود خارج شد و به كنار دريا آمد و سوار بر كشتي راه دريا را پيش گرفت. در اثناي راه، طوفاني سهمگين حادث گرديد و كشتي در معرضِ غرق شدن قرار گرفت. به فرمان كشتي‏بان قدري از امتعه و كالاهاي مسافران را به دريا ريختند، شايد كشتي سبك بار شده و از مهلكه رهايي يابد. ولي چون اين كار سودي نبخشيد، تصميم بر آن شد كه براي نجات كشتي يكي از افراد را به دريا اندازند و چون قرعه زدند، قرعه به نام يونس درآمد، در نتيجه او را به دريا افكندند.
در اين حال، حيواني عظيم الجثه از حيوانات دريا، او را به فرمان خداوند بلعيد.
سعدي مي‏گويد:
قرصِ خورشيد در سياهي شد يونس اندر دهان ماهي شد(19)
يونس، مدتي را در شكم آن حيوان سپري كرد و آن گاه با استعانت و ياري جستن از خداوند عزيز، حيوان به فرمان الهي به ساحل آمد و دهان گشود و يونس از آن زندان بي‏نظير رهايي يافت؛ ولي چون در مدت اقامت در شكم حيوان دريايي نحيف شده بود، خداوند درختي از كدو را بر سر راه او رويانيد تا در سايه آن آرامش يابد و از ميوه‏اش بخورد و نيرو و توان از دست رفته را بازيابد:
«فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقيمٌ وَ اَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ»(20)
«پس او را در صحرا افكنديم و او بيمار بود و بر او درختي از كدو رويانيديم.»
يونس پس از آنكه در سايه اين درخت آرميد و جاني تازه يافت، برخاست و به سوي قوم خود روانه شد و قوم او نيز كه پس از خروج وي، آثار عذاب الهي را مشاهده كرده بودند، با توبه و انابه به درگاه خداوند، از كرده خود ابراز ندامت نموده و درصدد يافتن يونس بودند، و پس از جُستن او سر به طاعتش دادند و يكتاپرستي را پيشه نمودند.
بدين ترتيب نقش يكي از انواع درختان (بوته‏ها) را در امداد رساندن به يكي از بندگان صالح و شايسته خداوند براي استمرار حركت الهي‏اش مشاهده مي‏كنيم.

ج) در زندگي حضرت موسي ـ عليه‏السلام ـ

موسي ـ عليه‏السلام ـ يكي از پيامبران بزرگ الهي است كه سرگذشت او و ماجراهاي زندگي‏اش در سوره‏هاي متعددي از قرآن كريم آمده است، به گونه‏اي كه «بعضي گفته‏اند: نزديك بود همه قرآن [از آنِ] موسي شود.»(21)
باشكوه‏ترين بخش زندگي اين پيامبر عظيم‏الشأن، همانا لحظه برانگيخته شدن او به رسالت است، كه خداوند عزيز او را از پس درختي مورد خطاب قرار داد و با او سخن گفت و مأموريت هدايت بني اسرائيل و مبارزه با فرعون را بر عهده‏اش نهاد.
اين بخش از زندگي موسي در سوره‏هاي بسياري از قرآن كريم آمده است، ولي آنجا كه صراحتاً نامي از «درخت» در اين ماجرا به ميان آمده، سوره مباركه قصص آيه 30 مي‏باشد. قبل از اين آيه، خداوند چگونگي رسيدن موسي و خانواده‏اش به طور سينا و مواجه شدن آنان با طوفان را در شبي سرد و تاريك، شرح مي‏دهد.
براساس اين آيات هنگامي كه موسي در آن شب، براي يافتن پناهگاهي به سوي كوه طور روانه مي‏شود، از دور تلألؤ شعله‏هاي آتشي فروزان، توجهش را جلب و به سمت آن حركت مي‏كند و چون بدان مي‏رسد ناگاه با صحنه‏اي شگفت روبه‏رو مي‏شود. نور را از جانب درخت مي‏بيند و درخت را گويا و سخنگو مي‏يابد:
«فَلَمّا اَتيها نُودِيَ مِنْ شاطِي‏ءِ الوادِ الاَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ المباركَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ اَنْ يا مُوسي اِنِّي اَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالمين»(22)
«پس چون به آن [آتش] رسيد، از جانب راست وادي، در آن جايگاه مبارك، از آن درخت ندا آمد كه: اي موسي! منم من، خداوند، پروردگار جهانيان.»
در اين حال خداوند از پس درخت با موسي به گفت و گو مي‏پردازد و بدين گونه رسالت او آغاز مي‏شود. در يكي از غزلهاي حافظ آمده است:
بلبل ز شاخِ سرو به گلبانگِ پهلوي مي‏خواند دوش درس مقامات معنوي
يعني بيا كه آتش موسي نمود گل تا از درخت نكته توحيد بشنوي
ادامه دارد/

مقالات مشابه

پياز

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدجواد معموری

جايگاه درخت در قرآن

نام نشریهگلستان قرآن

نام نویسندهمحتشم مؤمنی

انگور

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهبخش معارف و مفاهیم

اَنجير

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعبدالصمد مجدی

انار

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمد خراسانی

درخت در قرآن (قسمت دوم)

نام نشریهفصلنامه فرهنگ جهاد

نام نویسندهمحتشم مومنی